بیا تا قدر یکدیگر بدانیم
که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم
بیا تا مهربانی پیشه سازیم
به مشتی زرق و برق خود را نبازیم
چه آمد بر سر اقوام و خویشان
که گردید جمعشان این طور پریشان
چرا فامیل ها از هم جدایند
چرا دوستان رفیقان بی وفایند
چرا خواهر ز خواهر می گریزد
برادر با برادرمی ستیزد
چرا دختر ز مادر ننگ دارد
پدر با بچه هایش جنگ دارد
چرا مهر و محبت کیمیا شد
همه دوستی رفاقت ها ریا شد
نبینیم خنده ای بر روی لبها
نه روز آرامشی داریم نه شبها
نه کس را لحظه ای آسوده بینی
به صد کار جمله را آلوده بینی
نه پولدار را ز پولش لذتی است
نه نادار را نه جایی عزتی هست
نه آسایش نه آرامش نه راحت
همه مشتاق یک آن استراحت
نبینی یک نفر را که کسل نیست
پر است دلها و جای درد دل نیست
همه درگیر نوعی اضطرابند
چو نفرین گشته دائم در عذابند
به خود آیید عزیزان راه کج شد
از این رو زندگانی ها فلج شد
چو مردم را عوض شد زندگانی
شده این زندگانی زنده مانی
همه چیز هست و روز خوش نبینیم
مدام سر در گریبان می نشینیم
به ظاهر خانه ها مان کاخ شاه است
درونش یک جهان اندوه و آه است
در و دیوارها کاشی و سنگ است
ولی هر خانه یک میدان جنگ است
تمام خیر و برکتها بر افتاد
طبیعت با شما مردم در افتاد
چرا این گونه شد ؟ از من کنید گوش
شده مهر و محبتها فراموش
دگر از بذل و بخشش ها اثری نیست
ز انصاف و مروتها خبری نیست
شده نایاب صفا و مهربانی
تعارف ها همه سرد و زبانی
عموجان . خاله جان دیگر نگوییم
برای مرگ هم در آرزوییم
یکی حج می رود سالی دو سه بار
کنارش خواهرش نادار و ناچار
یکی با سود پولهای نزولی
رود مکه به امید قبولی
یکی از کربلا و شام گوید
برای فخر بر اقوام گوید
یکی نازد به ماشین و به باغش
یکی باد تکبر در دماغش
یکی انگار از بیبی فیل است
ز بس خود خواه و مغرور و بخیل است
یکی وقتی به ماشینش سوار است
فقط مثل بتی از زهر مار است
چنان در غبغبش باد غرور است
که گویی از نژاد سلم و تور است
تمام کارها گشته ریائی
نجابت شد عوض با بی حیائی
بزرگترها ندارند احترامی
به محتاجان نداریم اهتمامی
همه چسبیده جیب و کار خود را
به فکرند تا ببندند بار خود را
کسی را با کسی کاری نباشد
اگر باری بود یاری نباشد
فقط دنبال نفع و کار خویشند
به فکر گرمی بازار خویشند
نه در فکر حلال و نه حرامند
همه دارند ولی نعمت زوالند
برای پول در آرند چشم هم را
به هر گندی نمایند پر شکم را
ز بس حرص و طمع در سینه دارند
مدام با هم چو دشمن کینه دارند
شرف را مثل کالا می فروشند
برادرها برادر را بدوشند
هنوز بابا نمردو سر دماغ است
سر میراث . دعوا داغ داغ است
همه در عالمی دیگر بگردند
عبوس و مسخ و بی احساس و سردند
چنین مردم دگر خیری نبینند
اگر قارون شوند . باز هم همینند
خلاصه دوستان دانید چه کاریم
همگی بر خر شیطان سواریم
بیا تا راه دیگر پیش گیریم
سراغ از اصل و ذات خویش گیریم
بیا تا قدر یکدیگر بدانیم
غرور و کینه را از خود برانیم
بیا تا دست یکدیگر بگیریم
ضمانت نیست تا فردا نمیریم
در کوه خرابات یکی میر نشد
از مردن آدمی زمین سیر نشد
گفتم که به پیری برسم . توبه کنم
بسیار جوان مرد و یکی پیر نشد
تکیه به شونه هام نکن من از تو افتاده ترم
*هزار شاخه گل تقدیم به نگاه مهربانت می کنم*
15706 بازدید
1 بازدید امروز
3 بازدید دیروز
10 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian